ابزار هدایت به بالای صفحه

کد قفل کردن راست کليک

 ابزار پرده خوش آمدگویی

ابزار وبمستر

خخ

اعتراف می کنم دوم دبیرستان که بودم بعد از پیدا کردن کارت واکسیناسیون پسر همسایمون که برای روز قبل بود زنگ زدم خونشون گفتم آقای احسان...؟17 ساله؟نام پدر....؟هستید؟
دیروز واکسن سرخک،سرخجه زدید؟
با تعجب گفت : بله!
آقا منم گفتم : "اشتباه شده واکسنی که دیروز زدید تا 48 ساعت دیگه باعث بروز علائمی می شه که باید تحت مراقبت باشید مثل حمله های قلبی یا تنفسی"!
طرف از ترس از حال رفت و نیم ساعت بعدش با آمبولانس بردنش بیمارستان...
هنوزم عذاب وجدان دارم!!!

۲ نظر ۳ موافق ۱ مخالف

اعتراف..

اعتراف می کنم معلم دوم دبستانمون می گفت: املاها رو خودتون بنویسید چون من با دوربین مخفی می بینم کی به حرفام گوش می ده...
از اون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام که امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کدوم وسیله ها دست زد؟ بیشتر هم به دریچه کولر شک داشتم!

۱ نظر ۲ موافق ۱ مخالف

اسکله

پسر خالم گفت نگاه اونجا نوشته من کارت موجود است اینا فک میکنن من کارت جون داره حال کردی چه سوتی رو

من:🤐😲

پسرخالم:😆😆


۰ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

اعتراف

اون زمونا که از این نوشابه شیشه ای ها بود یه روز خواستم یه شیشه که اضافه اومده بود رو بذارم تو در یخچال دیدم بلنده و جا نمیشه.
درش آوردم یکمش رو خوردم دوباره گذاشتم، در کمال تعجب دیدم نه، بازم جا نمیشه!:|

۰ نظر ۲ موافق ۱ مخالف
خاطره نگار
با افتخار قدرت گرفته از بلاگ